loading...
وبلاگ انجمن ادبی دبیرستان فاطمه زهرا (س)
ادبی نویس بازدید : 0 یکشنبه 11 اسفند 1392 نظرات (0)

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی

از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن

که قارون را غلط‌ها داد سودای زراندوزی

ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است

که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی

به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی

به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی

چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست

مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی

طریق کام بخشی چیست ترک کام خود کردن

کلاه سروری آن است کز این ترک بردوزی

سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی

که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی

ندانم نوحه قمری به طرف جویباران چیست

مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی

می‌ای دارم چو جان صافی و صوفی می‌کند عیبش

خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی

جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع

که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی

به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم

بیا ساقی که جاهل را هنیتر می‌رسد روزی

می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش

که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی

نه حافظ می‌کند تنها دعای خواجه تورانشاه

ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی

 

جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده

جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی

خواجه حافظ شیرازی

ادبی نویس بازدید : 0 یکشنبه 11 اسفند 1392 نظرات (0)

قایقی خواهم ساخت 

خواهم انداخت به آب 

دور خواهم شد از این خاک غریب 

که در آن هیچ کسی نیست که دربیشه عشق 

قهرمانان را بیدار کند 

قایق از تور تهی 

و دل از آرزوی مروارید 

همچنان خواهم راند 

نه به آبی ها دل خواهم بست 

نه به دریا پریانی که سر از آب بدر می آرند  

 

و در آن تابش تنهایی ماهی گیران 

 می فشانند فسون از سر گیوهاشان 

 همچنان خواهم راند 

همچنان خواهم خواند 

دور باید شد دور 

مرد آن شهر اساطیر نداشت 

زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود 

هیچ اینهتالاری سرخوشی ها را تکرار نکرد 

چاله ابی حتی مشعلی را ننمود 

 دور باید شد دور

شب سرودش را خواند 

نوبت پنجره هاست 
 

همچنان خواهم خواند 

همچنان خواهم راند 

پشت دریا ها شهری است 

که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است 

بام ها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری می نگرند 

دست هر کودک ده ساله شهر شاخه معرفتی است

 مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند 

 که به یک شعله به یک خواب لطیف 

خاک موسیقی احساس ترا می شنود 

و صدای پر مرغان اساطیر می اید در باد 

پشت دریاها شهری است 

که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است 

 شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند 

پشت دریا ها شهری است 

قایقی باید ساخت

 

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 11
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 5
  • بازدید کلی : 64